يادداشت پايگاه خبري تحليلي پيرغار؛
بر خلاف تصور نادرستي که در ميان بسياري از پژوهشگران و دانشپژوهان مسائل تاريخي وجود دارد، واقعهي مسجد گوهرشاد پس از کشف حجاب اتفاق نيفتاد، بلکه چند ماه پيش از آن رخ داد. نگاهي دوباره به تاريخ اين دو رويداد، به خوبي روشنکنندهي اين امر است: در حالي که کشف حجاب در 17 ديماه 1314 روي داد، واقعهي مسجد گوهرشاد 21 تيرماه به وقوع پيوست؛ يعني حدود شش ماه پيش از کشف حجاب. بر اين اساس، واقعهي مسجد گوهرشاد را يا ميبايست واکنشي به اجباري شدن کلاه شاپو به جاي کلاه پهلوي براي مردان دانست يا پاسخي به شايعات دربارهي احتمال اجراي کشف حجاب زنان. اما دغدغهي يادداشت حاضر اين نکته است که حکومت پهلوي از واقعهي کشف حجاب چه هدف يا اهدافي را دنبال مينمود؟ آيا تظاهر به تمدن غربي تنها دليل اين اقدام بود؟
قطعاً گرايش به ظواهر تمدن از جمله اهداف رضاشاه و همفکران وي بوده است. به خصوص که پس از نسل اول روشنفکري، روشنفکران بعدي جامعه به تدريج به اين جمعبندي ميرسيدند که ميان شرايط عيني مدرنيته، مظاهر فرهنگي آن و همچنين شرايط ذهني آن، ارتباط برقرار است. از اين رو، هر چه در يکي از اين زمينهها به پيش رويم، ميتوانيم در جهات ديگر نيز شاهد گسترش فرآيند مدرنيته باشيم.
رضاشاه قطعاً بدون هراس به سراغ کشف حجاب نرفت، زيرا کمي پيش از آن در کشور همسايه، يعني افغانستان، اتفاقي افتاد که احتمالاً ميبايست رضاشاه را به هراس انداخته باشد. آن اتفاق اين بود که اماناللهخان، پادشاه اين کشور، که به تازگي از سفر اروپا به کشور خود بازگشته بود، در افغانستان کشف حجاب را اعلام نمود و اين واقعه به قيام عليه او انجاميد و وي سرنگون شد.
اماناللهخان در تهران به ديدار رضاشاه نيز آمده بود (1308) و قطعاً رضاشاه با انديشهي او آشنايي داشت. بنابراين پيش از آتاتورک، شايد اين اماناللهخان بود که بر رضاشاه تأثير نهاده بود. اگر ترتيب وقايع را در نظر داشته باشيم، با سقوط او، طبيعي مينمايد که رضاشاه حداقل تا مدتي ريسک دستور کشف حجاب را به جان نخريده باشد. به خصوص اينکه قطعاً بخشي از مردم ايران نيز از تجربهي افغانستان مطلع بودند و قيام مردم افغانستان ميتوانست به ايران نيز کشيده شود.
در واقع رضاشاه در جنگ با حجاب به جنگ با سنت ميرفت؛ سنتي که براي خود متولي داشت. جنگ با حجاب، جنگ با متوليان امر سنت بود. رضاشاه به مثابه کسي که در تلاش بود تا يک حکومت مطلقه را تأسيس نمايد، قائل به حذف همهي گروههاي مرجع نيز بود. جامعهپذيري روحانيت را نيز منسوخ شده ميدانست و از اين رو، به جنگ سنتها رفت. او توانست در دورهي حيات سياسي خود، روحانيت را به گوشهي انزوا ببرد، ليکن از آنجا که روند نوسازياش آمرانه بود، به محض سقوطش، جامعه به حالت گذشته بازگشت.
بر اين اساس، طبيعي است که عامل انگيزهبخش ديگري مجدداً رضاشاه را مجاب نموده باشد تا دستور کشف حجاب را صادر نمايد.
قطعاً يکي از اين انگيزهها، ديدار او از آنکارا بود. اين بار رضاشاه خود به کشوري با اسلوب مديريتي شبيه ايران رفت و از نزديک شاهد فضاي شبهمدرنيستي ترکيه شد. آتاتورک در اقداماتي اين گونه از رضاشاه پيش بود. به خصوص اينکه فضاي افکار عمومي در برابر آتاتورک قابل قياس با اماناللهخان نبود. در جامعهي ترکيه نيز کشف حجاب براي آتاتورک هزينهزا بود، ليکن نه به اندازهي هزينهاي که اماناللهخان پرداخت نمود. بنابراين ديدار رضاشاه از ترکيه، او را با چهرهي جديدي از مظاهر مدرنيته آشنا نمود.
از طرف ديگر، روشنفکران و نخبگان سياسي ايراني، همچون علياکبر سياسي و عبدالحسين تيمورتاش، تا پيش از اين، بسيار کوشيده بودند تا او را راضي کنند که دستور کشف حجاب را صادر نمايد؛ اما شاه در مقابل اين خواستهها ايستاده بود و صراحتاً بيان داشته بود که اگر قرار باشد همسرش حجاب خود را بردارد، او را طلاق ميدهد! اما همين شاه، اندکي بعد و در 17 ديماه، به همراه همسر و دختران بيحجابش در مراسم کشف حجاب در دانشسراي دختران شرکت ميکند. رضاشاه فرد باسوادي نبود. قطعاً جامعهي روشنفکري بر او تأثير نهادند. علاوه بر اين، ترکيه براي او يک الگو شد.
با همهي اين احوال، رضاشاه ميتوانست از کنار مسائلي چون کشف حجاب دستاوردهاي ديگري نيز داشته باشد. نکتهاي که در چارچوب مدرنيتهخواهي رضاشاه محوريت دارد، تلاش او براي محوريتبخشي نقش دولت به عنوان مرجع اصلي همهي مسائل در جامعهي ايراني است.
تا پيش از اين و در دورهي قاجاريه، اين روحانيت بود که نقش مرجع را ايفا مينمود. حکومت قاجاريه در نقش يک دولت پاتريمونيال، کارويژههاي عمدهاي را که ما از حکومتها انتظار داريم، ايفا نمينمود؛ جمله نهاد قضاوت. جداي از اين، روحانيت طرف مشورت مردم بود و همچنين توانايي ايجاد فصلالخطاب را داشت. آنچنان که در ماجراي تنباکو، اين کار را نمود و البته حتي پيش از آن و در جريان جنگهاي ايران و روس، مردم را دعوت به جهاد نمود و در ماجراي مشروطيت نيز پيشرو شد.
براي يک دولت مطلق همچون حکومت رضاشاه، ايفاي نقش مرجعيت جامعه از طرف نهادي غير از حکومت، قابل پذيرش نبود. رضاشاه دادگستري را مستقل از روحانيت بنيان نهاد، اوقاف را از دست آنان خارج نمود، سازمان پرورش افکار تأسيس نمود و... البته موارد گفتهشده در طول حکومت رضاشاه انجام شد و نه الزاماً در همان سالهاي نخست حکومت وي. اما همهي اين موارد بسيار هدفمند انجام ميشد. قطعاً از جمله اهداف سلبي و مهمي که رضاشاه دنبال مينمود تضعيف نهاد روحانيت بود.
در اين راستا، تلاش براي کشف حجاب نيز ميتواند اقدامي عليه روحانيت باشد. همان طور که مخالفتها در مشهد نيز به دست يک روحاني به نام بهلول رقم خورد. همان گونه که شيخ محمد بافقي، آن زماني که خانوادهي سلطنتي بدون حجاب وارد صحن حرم مطهر حضرت معصومه شدند، زبان به اعتراض گشود؛ آنچنان که روحانيون وقتي اماناللهخان، پادشاه افغانستان، با ثريا، همسر بيحجاب خود، به ايران آمد اعتراض کردند.
در واقع رضاشاه در جنگ با حجاب به جنگ با سنت ميرفت؛ سنتي که براي خود متولي داشت. جنگ با حجاب، جنگ با متوليان امر سنت بود. رضاشاه به مثابه کسي که در تلاش بود تا يک حکومت مطلقه را تأسيس نمايد، قائل به حذف همهي گروههاي مرجع نيز بود. اگرچه وي تحصيلکرده نبود، اما قطعاً چه خود و چه اطرافيان وي، نسبت به پيامدهاي اين کار آگاه بودند.
رضاشاه قائل به هيچ گونه حائلي ميان مردم و دولت نبود. جامعهپذيري روحانيت را نيز منسوخشده ميدانست و از اين رو، به جنگ سنتها رفت. او توانست در دورهي حيات سياسي خود، روحانيت را به گوشهي انزوا ببرد، ليکن از آنجا که روند نوسازياش آمرانه بود، به محض سقوطش، جامعه به حالت گذشته بازگشت. باز هم روحانيت به وادي سياست بازگشت؛ آنچنان که فداييان اسلام وارد عرصه شدند. آيتالله کاشاني نقشي حياتي در نهضت ملي شدن نفت ايفا نمود و فراتر از همهي اينها، انقلاب سال 1357 رنگوبويي ديني به خود گرفت و رهبري و ايدئولوژي آن از اين جنس شد.(*)
منبع خبر: برهان